به نام خدا


کاری نمی‌شود کرد! تقریبا همۀ ماهایی که در جاهای مختلف می‌نویسیم، از نوشتن ناگزیریم. هر کی به شکلی و به دلیلی. یکی مثل من که نشست و برخاست با کلمه‌ها، کار هر روزه‌ام شده، کمی هم از بقیه ناگزیرترم. از بیست سالگی ویرایش می‌کنم. اول، مثل همۀ ویراستارهای دیگر، فاصلهٔ نهاد و گزاره را بررسی می‌کردم و نقطه‌ها را آنجا که باید می گذاشتم و نادرستی پاراگراف ها را می گرفتم. یک جور ماشطه گری ملال آور. ملال که نه! همین که نوشته سر و شکلی می گرفت، خستگی آدم در می رفت. خلاصه، خدمتگزاری ام به کلمه ها آن اوایل اداری بود. ولی کم کم، کلمه ها آدم را به ساحت خودشان راه می دهند. من گمان کنم از همان آدم ها هستم.  در ساحت کلمه ها نشسته ام و با کلمه ها فکر می کنم و روزگار می گذارانم. چی از این بهتر؟! الحمدلله.

باید بگویم آدم نمی تواند با کلمه ها هم‌نشست و هم‌برخاست باشد، با کلمه فکر کند، ولی با کلمه خیال نکند. ناگزیری ما از نوشتن، از این دست ناگزیری هاست. نوشتن، برای ما گزارش ها و روایت هایی است از کلمه هایی که مسیرهای خیال را نوردیده اند. ادبی شد؟ منظورم این است که «با» کلمه ها خیال می کنیم. بهتر است اضافه کنم که خودم هم هنوز در نیافته ام که این «با» به معنای همراهِ است یا به معنای به وسیلۀ. هرچه، ما در ساحت کلمه ایم و برایش شکری واجب می دانیم. باز هم الحمدلله.

جماهیر درد، همان طور که در هامشِ صفحه هم نوشته ام، قرار است مجموعه‌روایت‌های مرا که در اینستاگرامم منتشر کرده ام، در بر بگیرد. البته، در کنار آنها بنا دارم حرف های نظری ترم  که مجالش آنجا نیست را نیز همین‌جا بگویم. اگر بشود و توفیق بدرقه ام باشد.

دربارۀ خودم حرف های دیگری هم هست که به مرور ایام و فراخور نیاز، حتما خواهم گفت. امید دارم توی این صفحه، دقایق عمیقی داشته باشید. دقایقی برای در نوردیدن خیال... به قول شادروان سیمین بهبهانی عزیز:

نِیَم پرنده و در اوجم، نیم رونده و خود موجم
‏مکان بسنده نخواهد شد خیال فاصله‌پیما را




با احترامات فائقه
امیرحسین معتمد